به چه بايد دل بست ؟
پاي من در خاك است
ريشه هايم بر باد قفس سينه من پيله پروانه شدن
راه رفتن دشوار
از سحر ميترسم
از نگاه تر مرغان هوايي در باد .........
سلام
اسمتون خيلي برام آشناست اما متاسفانه قيافتون يادم نيست
منم دانشجوي همين دانشگاه بودم و سالها پيش توي كانون شعر با آقاي مهدي قنبري فعاليت مي كردم
حتي دو شماره نشريه فرياد سكوت هم چاپ كرديم
نمي دونم منو يادتون مياد اما محفل داستانويسي در اون سالها با من بود. بهر حال خوشحالم كه دوستاي قديمي رو مي بينم
به من هم سري بزنيد
با توجه به عدم بروز رساني اين وبلاگ متاسفانه ناچارم لينكتان را از غروب كارون حذف كنم.
آرزومند آرزوهاي شما
غروب كارون
سلام خانم مهدي پور خيلي خوشحالم كه باز مي بينم شما اين وب را به روز كردين
به وبم سر بزنين
دلم براي همتون و شب هاي شعر زابل تنگ شده
سلام دوست گرامي
از آنجا که بلاگ سرويس بزرگ پرشين بلاگ که يکي از بزرگترين بلاگ سرويسهاي فارسي است، در حال حمايت از جايزه ادبي اينترنتي ايران ميباشد در نظر داريم با ارسال بستههايي به دوستان فعال در شهرها و استانهاي کشور از ديگر داستان نويسان و شاعران کشور نيز در اين جايزه اثري داشته باشيم.
لذا از شما دوست گرامي تقاضا داريم در صورت امکان اگر در شهر خود به عنوان فعال ادبي فعاليت داريد؛ آدرس و شماره خود را به صورت خصوصي روي وبلاگ لينک داده شده بگذاريد؛ تا در مورد ارسال دعوتنامه با شما تماس گرفته شود.
در صورت امکان هم اگر دوست يا آشنايي در اين زمينه ميشناسيد که ميتوانيم از ايشان نيز کمک بگيريم؛ آدرس اينترنتي يا منزل يا محل کارشان را لطف نماييد تا با ايشان نيز تماس حاصل کنيم.
شماره تماس : 09352217037 مصطفي مرداني
با تشکر.
نمي دونم چرا هر جا مي رم شما رو مي بينم ... اين هم سعادتي است....
شكسته بسته بگويم، سلام ريحانه
سلام اي غزل نا تمام ريحانه
حلال هرچه غزل نوش كرده اي از من
ولي چشم تو كردم حرام ، ريحانه
ستاره بودي و دستان بخت من كوتاه...
نچيدمت اگر از ژشت بام ريحانه
بخوان دوباره ، بخوان! كه مبتلام كني
قسم به عشق عليه السلام ، ريحانه
هنوز نام تو را جار مي زنم در باد
شكوه نام تو با دوام، ريحانه
خانم محمدي عزيز
با سلام
امروز روز خيلي خوبيه برام ، چون که با چک ميل کردنم، دوباره وصل شدم به يه دنيايي که خيلي ازش خاطره دارم. يه پيام مبني بر به روز شدن وبلاگ شعر و ادب زابل داشتم . نمي دونم هنوز اونجا دانشجويين يا نه ولي مدت ها بود که به وبلاگ سر مي زدم و به روز شدني نمي ديدم و هر بار اميدم به ياسي عميق تر تبديل ميشد.
من شما رو توي دوره ي فعاليتم توي کانونها نديدم و نمي شناسم و احتمالاً هم شما منو نمي شناسين و البته اين مهم نيست، فقط مي خواستم که ازتون تشکر کرده باشم و آرزو مي کنم که هر جا هستيد، لبخند زيور لحظاتتون باشه.
محسن نسب. دومين دبيرشوراي هماهنگي کانون هاي زابل