بی رحمترین شاعر دنیا!
بی رحمترین شاعر دنیا! گلهای نیست
بگذار بمیرم تک وتنها، گلهای نیست
بگذار بیایند همه بر سر نعشم
اما تو بمان در تب فردا، گلهای نیست
من بی خبر از ساحل غم غرق حقیق
با تو شدم هم بستر رویا، گلهای نیست
گفتند که آتش فقط از دور قشنگ است
نزدیک شدم، سوختم اما گلهای نیست
آخر تو خودت خواسته بودی که بمانم
در تاب و تب این غم زیبا... گلهای نیست
صد بار گله کردم و گفتی که همینی
باشد، تو خودت باش من اما... گلهای نیست
فاطمه میری(دانشجوی سابق زابل)