سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن ادبی دانشگاه زابل

صفحه خانگی پارسی یار درباره

زن است

شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است

 


چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است

 

کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست

 


اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است

 

چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟

 


که او حکایت یک روح در هزار تَن است

 

پناه خستگی خاطری که آزرده ست

 


مجال ِ بی سر ِ خر، یک بغل گریستن است

 

قرار نیست معمای ساده ای باشد:

 


کمی شبیه شما و کمی شبیه من است

 

کسی که کار جهان لنگ می زند بی او

 


فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛
                                                      زن است


مژگان عباسلو