یک میز، یک تقویم، یک لیوان لب پَر با-
یک میز، یک تقویم، یک لیوان لب پَر با-
یک فندک و سیگار برگ و شاعری تنها
تصویر تکراریست، نه، حرف جدیدی نیست
مثل همیشه یک زن از یک گوشهی دنیا
حالا اگر این شعر طبق رسمِ معمول است
باید کسی فالی بگیرد، فال قهوه یا...
اصلن ولش کن آخرِ این قصه معلوم است
یا خودکشی یا خودزنی یا هم همین حالا-
این زن تمام خرده کاغذ های شعرش را
با خشم می ریزد درون آتش و ... لا لا
***
زن های شاعر، شاعران زن، زنان شعر
دیوانه های مثل هم، گم های نا پیدا
هی پرسه توی کوچه ها، هی گریه توی شهر
هی کافههای یخ زده، هی قهوه، هی ودکا
***
زن های شاعر پای مرد شعر می سوزند
مردان شاعر پای صدها زن که تا حالا....
سارا ناصرنصیر