غزل بانو
!
اگرچه زردِ زردم ، مثل پاییزم، غزل بانو!
به پای هر کس و ناکس نمیریزم، غزل بانو!
به چشم نرگس مستت؛ نگاه خیس بارانم
نمینوشی مرا! شاید غمانگیزم غزل بانو!
شبی در بیستون با ضجههای تیشه میخوابم
و از این خواب شیرین برنمیخیزم، غزل بانو!
لباس کهنهام، با وصلههای زشت بدنامی
بیا بر میخ تنهایی بیاویزم، غزل بانو!
غروب و غربتی دیگر، سراپا خسته ام خسته
چگونه از غزل - از تو - بپرهیزم؟ غزل بانو!
کبوتر در قفس در حسرت پرواز میمیرد
و من از آسمان، لبریز ِ لبریزم، غزل بانو!
بهنام ملکی(از دانشجویان سابق زابل سالهای 81-82)